در حال بارگذاری ...
  • عیب هایمان را کادوپیچ کنیم

    مثل رفتن تا آخرین واگن یک قطار می ماند. کافی است آدرس بلیط تو در واگن انتهایی و کوپه آخر باشد ، به خاطر اشتباه هم سفرت دیر هم رسیده باشی و حالا اشتباهی سوار اولین واگن شوی ، قطار راه می افتد و تو باید از اول تا آخر قطار را بر خلاف مسیر حرکت بروی.

     

     

    بدتر این که چشم هایت یاد نگرفته باشند که فقط کوپه خودشان را پیدا کنند و با این که می دانی تا آخر قطار باید بروی تا به منزل خودت برسی ، باز هم میان راه ، هر کوپه ای که باز است ، توی کوپه را یک نگاهی بیندازی ، حتی حرصت بیش تر دربیاید از این که آن ها نشسته اند و استراحت می کنند اما تو هنوز باید این همه راه بروی.


    آخرش می رسی به واگن آخر ، کوپه آخر ، قطار به آن طول و درازی هم که معلوم است ، آدم را خسته می کند ، به خصوص که چمدانی پر از بار هم داشته باشی.

     

    همین که می رسی در کوپه را باز می کنی ، غرولند هم که روی شاخش است و خودت را با اعصاب خوردی می اندازی روی صندلی. آن قدر به دوست هم سفرت غر می زنی که تمام اشتباه دوستت پای بدخلقی های تو نوشته می شود و این بار صدای هم کوپه ای ها در می آید که "خانم ، آقا" آرامش مان را بهم زدی ، حالا یعنی نشده تا حالا خودت اشتباه کنی که همه چیز را سر این بدبخت خالی می کنی؟

     

     

     

    به خاطر یک ایراد ، یک کوپه ایراد پیدا می کنیم.


    داستان بعضی وقت های ماست. از لج گرفتگی در پوست خود نمی گنجیم تا عیبی را که در دوست مان دیده ایم ، بهش گوشزد کنیم. همین که به این مشکل رفتاری او فکر می کنیم ، یکی یکی بقیه ضعف هایش هم می آید جلوی چشم مان ، مثل همان کوپه های واگن های دیگر که چشم مان به آن ها می افتاد. هرچه عیب از او سراغ داریم ، کنار هم می گذاریم و آخر کار می شود یک کوپه عیب و ایراد که به طور حتم باید بگوییم تا خالی شویم.

    آخرش هم معلوم است. مثل همان داستان قطار می شود. آن قدر این ایرادها را بد و زشت پشت سر هم ردیف می کنیم و به دوست مان می گوییم که نه تنها خودمان و ایرادهای خود را از یاد می بریم بلکه به جای این که قدمی در اصلاح آن مشکل برداشته باشیم به رابطه مان هم ضربه زده ایم.


    هرکس نداند ، خودمان که می دانیم همان قدر که الان این رفیق را پر از عیب می بینیم ، بعد از یکی دو روز تمام خوبی هایش هم جلوی چشم مان رژه می رود و شرمنده رفتار تند و بدمان می شویم.

     

     

     

    بهترین دوست ، عیب های تو را "هدیه ات" می کند.


    شاید نیاز باشد قبل از این که ایرادی را با عصبانیت کف دست دوست مان بگذاریم ، اول این آموزه را به خودمان گوشزد کنیم ، بهترین دوست تو کسی است که عیب های دوستش را به او هدیه کند.


    بله انگار می خواهی یک هدیه ارزش مند به بهترین دوستت بدهی. بدون کادوپیچ کردن و خشک و خالی که هدیه اش نمی کنی ، لابد آن را توی یک کادوی زیبا یا با یک طراحی خاص ، کادوپیچ می کنی تا دوستت بیش تر بفهمد که خیلی دوستش داری.

    وقتی هم می خواهی تقدیم اش کنی ، به طور حتم کادو را جلویش پرت نمی کنی ، بلکه دو دستی و با احترام و ابراز علاقه آن را تقدیم می کنی.


    حالا وقتی از دوست خود عیبی دیده ایم و می خواهیم هرطور شده حالی اش کنیم که فلان عیب را دارد ، به طور حتم قدم اول این است که یک نگاه به خودمان بیندازیم و ببینیم می خواهیم هدیه مان را چه جوری بدهیم؟ اگر قرار است این هدیه را خشک و خالی بدهیم و به جای تقدیم کردن ، آن را جلوی او پرت کنیم ، به طور حتم قبل از آن نیاز است به خودمان این عیب را هدیه بدهیم که هنوز صلاحیت هدیه دادن نداریم.


    این که بهتر است اصول هدیه دادن را یاد بگیریم و مهربان تر شویم.
    این که هدیه دادن عیب ها مثل بقیه هدیه دادن ها قرار است دوستی ها را به هم نزدیک تر کند نه این که فاصله و دل خوری ایجاد کند ، اگر غیر از این باشد ، هدیه نیست. به طور حتم جایی از کارمان می لنگد.

     




    نظرات کاربران