در حال بارگذاری ...

سفر شیرین

همســر و فرزنـدان و پـدر و مـادر پیـر

همــراهت شــده انـد بــرای سـفر دلپـذیر

 

امـا تو آنقـــدر میــرانـی شــده ای؟

که تیـرهای برق چسبیده آیند به دید

 

چـه لـذتی بــردن زیـن ســرعت پرشتـاب

جز اینکه نمودی دل همرهان در سینه آب

 

عاقبـت با سـرعت و سبقت هـای نـا به جا

می گــذاری از سـفـر خــاطـره بـد به جـا

 

تـو ســوار بر پــاره آهنـی و چـرخی پر زباد

بد برانی ، می روید و نامتان می شود ذکر یاد

 

شمــا را چشـــم انتظــارند فامیـــل و یــاران

نران طوری که چشم آنان گردد اشک باران

 

نمی خواهند تو را بینند مجروح کنار خیابان

یـا کــه مقتــــول روی آسفـــالـت اتــوبـــان

 

قدری از سرعتت کم نما تا ببینی جلوه های خدا

نـه آنقـدر تنـد و بـد کـه گــردی ز هستـی جــدا

 

نکتــه ای گـــویم تــــو را آخــــر ، هـــــوش دار

گر بکار گیری نشوی در طول سفر هرگز گرفتار

 

اعصـاب راحـت و خـودرو سـالم و رعـایت قـوانین

مراعات نما ، تا گردد سفرت شاد و خوب و شیرین

 

شاعر : حسین ایکائی


| شناسه مطلب: 36289




شعر و نثر



نظرات کاربران