داستان های مجید و باخی - چراغ راهنمایی
به نام خدایی که بچه ها را دوست دارد
یه روز توی زمستون / مجید شاد و خندون
می خواست بره مدرسه / بخونه حساب و هندسه
اما تو اون روز خوش / مامان مجید شد ناخوش
گفت به مجید باهوش / حرفامو تو بکن گوش
آماده باش پشت در / نگیر بهانه مادر
بابا آید به سویت / برو مدرسه راحت
مجید آماده آنجا / شد منتظر بابا
آرام آرام آهسته / از انتظار شد خسته
مجید شاد و خندون / اومد توی خیابون
نه احتیاط نه دقت / دوید و رفت روی خط
مجید یادش رفته بود / مامان چی بهش گفته بود
اینکه توی خیابون / خطر هستش فراوون
اون پسر سر به هوا / ندید چراغ راهنما
وسط خیابون که رسید / بوق ماشین ها رو شنید
می خواست که برگرده عقب / اما دیگه چاره ندید
اون مجید سر به هوا / از ترس می کرد سر و صدا
گریه می کرد و زاری / شیون و بی قراری
به دور و بر نگاه می کرد / باخی جونو صدا می کرد
صدایی از پشت سر / گفت به مجید ، ای پسر
گفت عبور از خیابون / دقت می خواد فراوون
مجید منم ، باخی جون / دوستدار خوب قانون
بیا بریم کناری / که خیلی کار داری
قانون میگه همیشه / وقتی چراغ سبز میشه
از روی این خط کشی / پاتو عقب میکشی
چون ماشینای بسیار / می خوان برن سر کار
زرد میگه با دقت / با آرامش و فرصت
پشت خط آروم بایست / بهتر از این ، کاری نیست
قرمز میگه خبر دار / ماشینو زود نگه دار
آدما خیلی آسون / رد میشن از خیابون
تو جاده های ایرون / ماشین میره فراوون
راننده با کلی بار / در کامیون هست سوار
با بودن چراغی / چراغ چشمک زنی
در گوشه ای از جاده / می گه که ، ای راننده
منم زرد پر خطر / با احتیاط بار ببر
آروم برو آرومتر / با احتیاط بیشتر
تا که پریشون نشی / گیج و پشیمون نشی
تا بچه ها از جاده ها / برن به سوی خونه ها
خب ای مجید با هوش / حرفمو تو کردی گوش ؟
چراغ راهنمایی رو / هیچ وقت نکن فراموش
چراغ زرد ، تو جاده ها / میگه آهای ، ای بچه ها
آرومتر آهسته تر / بیاین به سوی جاده ها
حالا مجید و باخی / از روی این خط کشی
به راحتی و خندون / رد می شن از خیابون
ما بچه های ایرون / با هوشیم و مهربون
با احتیاط و آروم / رد می شیم از خیابون